دریچه تکنولوژی نقد فیلم Falling – دیدار مجدد پدر روانی با پسر آشفته - ژوانا

ایرانسل
کوین نیک

ویگو مورتنسن در اولین کارگردانی یک فیلم سینمایی توسط خودش سعی کرده است به شکلی جاه طلبانه به تأثیرات زوال عقل بر یک پیر مرد و رابطه تیره و تار او با پسرش بپردازد. این اثر درام، به ظاهر یک فیلم صمیمانه است که به نظر می‌رسد با وجود مشکلات عمده، قدرت عشق و احساسی آشنا در یک رابطه خانوادگی را هدف قرار داده است، اما ساختارهای تکراری و گاهاً خسته کننده فیلم آن را کاملاً ناامیدکننده نشان می‌دهند. روایت فیلم «Falling» در یک داستان راکد و یک شخصیت اصلی که هرگز از ظلم و ستمش خسته نمی‌شود، گرفتار شده و با نمایش تکراری این مسیر به یک گرداب از آشفتگی تکیه می‌زند. در ادامه با نقد فیلم Falling همراه ویجیاتو باشید.

نقد فیلم Falling

ما در این فیلم به واسطه رفت و آمد فلش‌بک گونه به گذشته و حال با دو شخصیت ویلیس (لنس هنریکسن) و پسرش جان پیترسون (مورتنسن) آشنا می‌شویم. به ظاهر ویلیس که دچار زوال عقل و آلزایمر شده است می‌خواهد در اواخر زندگی‌اش نزدیک خانواده از هم پاشیده خود باشد، و این خط داستانی مسیری می‌شود برای روایت یک نابسامانی خانوادگی که کلید آن از به دنیا آمدن فرزندان این خانواده شروع شده است. فیلم سقوط تا حدی مربوط به پیوند والدین و فرزندان است و عشقی که در طول زندگی ایجاد می‌شود که گاهی اوقات به راحتی قابل درک یا سازش نیست اما وقتی پدر یا مادر شکننده و بیمار می‌شوند، این رابطه پیچیده‌تر می‌شود.

به عنوان کارگردان، مورتنسن (که فیلم نامه را نیز خود نوشته است) نگاه خوبی به متن اثرش دارد و در ایجاد حس زمان و مکان به درستی عمل می‌کند. همچنین ایده ایجاد رابطه از طریق فلاش‌بک نیز فکر خوبی است، اما این تکنیک آنقدر در این فیلم به کار رفته است که باعث کند شدن سرعت و احساس تکرار در بیننده می‌شود. ما فیلم‌های زیادی پیرامون انسان‌های ذاتاً تلخ مزاج دیده‌ایم. معمولاً چنین آثاری در گونه سینمایی دارای یک هسته غم‌انگیز، یک جریان انسانیت، و شاید حتی یک مغناطیس زشت در مرکز قصه خود هستند، چیزی که فیلمساز می‌تواند در حالی که دو ساعت را با آنها می‌گذراند، آویزان به آن شود.

نقد فیلم Falling

حالا مغناطیس زشت فیلم «Falling» شخصیت ویلیس است که مورتنسن با نمایش خصوصیات تکراری و البته روی اعصاب رونده او، بیننده را خسته می‌کند و داستان را راکد. مورتنسن به یک دلیل داستانی فیلم خود را حول یک عقب و جلو بین فلش‌بک‌های دوران کودکی و وضعیت فعلی خود با پدر بیمارش بنا می‌کند که هرگز نتیجه نمی‌دهد. وقتی شخصیت مورتنسن در دوران کودکی است، پدرش فقط یک عنصر زمینی عصبانی است، اما نسخه بزرگ شخصیت ویگو از جان مجبور است با یک خائن خشمگین که دارای زوال عقل است نیز مقابله کند. این تصویر سازی از پدر چنان نابسمان است که با فرهنگ خود غرب نیز گاهاً تضاد دارد.

برای مثال ماهیت تصویر سازی مورتنسن از پدر و اثرش در همان سکانس ابتدایی معلوم می‌شود. فیلم با بیدار شدن شخصیت ویلیس با بازی لنس هنریکسن در هواپیما آغاز می‌شود و او نمی‌داند در کجاست. این شخصیت داد می‌زند، نفرین می‌کند، فحش می‌دهد و سعی می‌کند در دستشویی سیگار بکشد، و این همه در حالی است که شخصیت همجنس گرای جان به عنوان پسر او، صبور و مودب سعی در آرام کردن و اصلاح پدر سردرگم خود دارد. مدتی از این صحنه طول می‌کشد تا شما به عنوان بیننده بفهمید این کل فیلم خواهد بود.

ایرانی کارت
Dicardo
نقد فیلم Falling

تصویر سازی مورتنسن از پدرش نکته اصلی فیلم اوست و البته این نقطه که باید اساساً نقطه اوج باشد، بیشتر مانند سقوط آزاد اثر اوست. اما چرا؟ چون شخصیت ویلیس فقط عصبانی نیست. او از همه متنفر است. اظهارات نژادپرستانه، زن ستیزانه و همجنس‌گرایانه او بسیار وحشتناک است. اینجا مکانی است که بیننده به شکل استراتژیک می‌گوید به کجا چنین شتابان؟! از اساس فیلم Falling با چنین روایتی یک اثر خسته‌کننده برای عبور از مسیر یک درام خانوادگی است و در پایان مشخص نیست که آیا واقعاً نکته‌ای در داستان وجود داشته است یا نه.

فیلم از همان ابتدای خود به سراشیبی می‌رود و هرگز نمی‌تواند به اندازه کافی عمیق یا جذاب شود تا داستان یا شخصیتها را زنده نگه دارد. هیچ چیز از راه دور در تماشای یک مرد خودخواه و افتضاح که بدون نتیجه نفرت خلق می‌کند جالب نیست. و همچنین رابطه پدر و پسر به اندازه کافی قانع کننده و شایسته نیست که بتوان روی آن نیز سرمایه گذاری کرد. بنابراین، مورتنسن در افزایش فشار و ایجاد یک سرعت ثابت که منجر به نتیجه گیری رضایت بخش می‌شود، ناکام می‌ماند. برای مثال: در جاهایی که می‌توان اظهارنظرهای متفکرانه و تند و تیز درباره حسرت‌های زندگی و آشفتگی‌هایی را که می‌تواند به مرور در روابط پدر و پسر ادامه داشته باشد، بیان کرد، مورتنسن توپ را کاملاً رها می‌کند.

نقد فیلم Falling

هیچ مرکز احساسی برای این همه سر و صدای زشت وجود ندارد، هیچ لحظه تلخ و عبرت آموخته‌ای وجود ندارد، و فیلمساز بدون یک حرکت مهم و رو به جلو تنها به نمایش پرخاش داستانی بدون محتوا تکیه می‌زند. البته بدیهی است که فیلم Falling کاری شخصی از مورتنسن است، اما گفتن آنچه من تصور می‌کنم یک داستان کاملاً شخصی است برای عموم مردم جذابیتی ندارد. در واقع اگر شخص دیگری نتواند با آن ارتباط برقرار کند، این فیلم ارزش زیادی ندارد. مهمترین مشکل اصلی فیلم هم این است که به طرز حیرت انگیزی کسل‌کننده است، ملودرامی که بینش واقعی نسبت به درونیات اثرش ندارد.

سقوط ممکن است بهترین عملکرد حرفه‌ای هنریکسن باشد، اما فیلمساز بازی پرخاش را جایگزین روایت و شخصیت پردازی کرده است. به نوعی، فیلم «Falling» نسخه بدتری از «The Mule» کلینت ایستوود است، فیلم دیگری در مورد یک پیرمرد سفیدپوست مشکل دار که از خانواده‌اش و جهان مدرن سیاسی صحیح بیگانه مانده است. اما در حالی که ایستوود به شخصیت او ظاهری شفاف، آگاه از شکست‌هایش اما راحت با بدترین ویژگی هایش ارائه می‌داد، زوال عقل و لحن تند شخصیت ویلیس در این اثر او را به هیچ مضمون بزرگتری درباره پیر شدن یا تفسیری از آمریکا امروز تبدیل نمی‌کند. بنابراین فیلم سقوط ملودرامی تکراری و طاقت فرسا می‌شود.

نقد فیلم Falling

در پایان باید بگویم اولین فیلم مورتنسن در مقام کارگردان و فیلمنامه نویس، به هیچ شکلی یک تجربه درخشان به نظر نمی‌رسد، چرا که هم محتوای فیلم اول او دچار شکاف است و هم توانایی فنی او در اجرای درست فیلمش ضعف ساختاری دارد. اثری که در آن بوی مضمون تاریکی چون عدم احترام به جایگاه والای پدر به مشام می‌رسد نه قابل احترام است و نه جای ستایشی برای یک بیننده باقی می‌گذارد. بنابراین دیدن این فیلم هیچ فایده‌ای ندارد.

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 341 views بار دسته بندی : فیلم و سریال تاريخ : 22 فوریه 2021 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.